بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

باران و بردیا

چند تا عکس

روزی که دو ساله شدم ( 11/11/90) هنوزم عاشق چترم چند روز بعد - من و مهشید من و بهار این دیگه کار خودمه من و کامی من با شال زن دایی دارم نماز می خونم خوووووووب باران شیطون و بلا یه خانوم خوشگل و خوش تیپ ...
29 آذر 1391

تعطیلات اجباری

سه شنبه و چهارشنبه ( 14 و 15 آذر ) تهران بخاطر آلودگی تعطیل شد پنجشنبه هم سال آقاجون ( بابابزرگ مامان) بود و رفتیم محلات... هوای خووووووووووب تمیز عااااالی. اونجا هم که یزدان بود و باهاش کلی بازی کردم خلاصه خیلی خوش گذشت و جمعه هم برگشتیم به تهران آلوده! واقعا این تعطیلات هییییییییییچ تاثیری تو تمیزی هوا نداشت ...
20 آذر 1391

تاسوعا و عاشورای امسال من

از جمعه قبل از تعطیلات من مریض شدم هر چی می خوردم ... نمی تونستم چیزی بخورم و همش هم گشنم بود هر چی می گفتم : مامان به من شیر بده ... پلو بده ... مامان می گفت نمیشه! چند بار هم رفتیم پیش آقادکتر... بهم آمپول زد... یه کم گریه کردم... اما بیشتر از همه گشنگی عذابم میداد . مامان میگه لاغر شدی ... لپات رفته توووووووو ... غصه میخورد و همش میگفت کاش من مریض شده بودم به جات ! خلاصه که واقعا تو خونمون عزا بود ... مامان هم مرخصی گرفت و کل هفته پیش هم بودیم بلخره پنجشنبه خوب شدم و مامان هم یه نفسی کشید . ...
20 آذر 1391
1